سلام دوستای گلم بنا به توصیه ی دوست خوبم مستانه جون میخوام براتون
یه خاطره تعریف کنم....
هفته ی پیش وقتیکه داشتم ایمیل هامو چک میکردم، چشمم خورد به ایمیلی که از.....
برام اومده بود؛ اسم فرستنده سیلویا بود ومیخواست که پیشنهاددوستیش روبپذیرم.
منم از روی ادب پاسخش رو دادم واستقبال کردم.
توی ایمیل بعدی دوتا ازعکسهاش روبرام فرستاد و کلی حرفهای قشنگ وعاشقانه زد.
ناگفته نمونه که خلاصه ای از زندگیش روهم گفت...اینکه پدر ومادرش رو ازدست داده
وکلی ارث بهش رسیده ،شماره حساب میخواست تابرام واریزکنه،منم که نمیتونستم بهش
اعتمادوریسک کنم،گفتم متاسفانه بنابه دلائلی نمیتونم کمکش کنم.
خیلی جالب بود که دست بردارنبودودوباره برام پیام گذاشته بودکه اینکاروانجام بده ،
من دوست دارم بیام پیشت و تا آخرعمرعاشقانه کنارهم زندگی کنیم.....
کلی خندیدم ومتوجه شدم اون احساس کرده طرف مقابلش مرده ، براش نوشتم
متاسفم براتون،فک کنم سوءتفاهم شده....( دیگه جواب نداد)
پیش خودم گفتم چه سرخوشه ، دخترای ایروونی به این خوشگلی ........
کدوم پسرایروونی ازتوخوشش میاد، سیاه سوخته!!!!